امتیاز موضوع:
  • 0 رأی - میانگین امتیازات: 0
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
من کم کم داره یادم میره
#1
Brick 



يکی بود يکی نبود. يه روزی روزگاری يه خانواده ی سه نفری بودن. يه پسر کوچولو بود با مادر و پدرش، بعد از يه مدتی خدا يه داداش کوچولوی خوشگل به پسرکوچولوی قصه ی ما داد، بعد از چند روز که از تولد نوزاد گذشت .


پسر کوچولو همش به مامان و باباش اصرار می کنه که اونو با نوزاد تنها بذارن. اما مامان و باباش می‌ترسيدن که پسرشون حسودی کنه و يه بلايی سر داداش کوچولوش بياره. اصرارهای پسرکوچولوی قصه اونقدر زياد شد که پدر و مادرش تصميم گرفتن اينکارو بکنن اما در پشت در اتاق مواظبش باشن.

پسر کوچولو که با برادرش تنها شد … خم شد روی سرش و گفت : داداش کوچولو! تو تازه از پيش خدا اومدی ……….


به من می گی قيافه ی خدا چه شکليه ؟ آخه من کم کم داره يادم مي ره؟؟؟؟؟؟


فایل‌(های) پیوست شده تصویر (ها)
   


حضرت علي (علیه السلام)
كَفى بِالمَرءِ غَفلَةً أن يَصرِفَ هِمَّتَهُ فيما لا يَعنيهِ
غفلت آدمى را همين بس كه همّتش را در آنچه به كارش نمیايد، صرف كند.

برای دانلود کتاب به ادرس www.hieng.org مراجعه کنید

پاسخ




پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 2 مهمان

فیلم های آموزشی مهندسی مکانیک - به زبان فارسی

بر روی موضوع مورد نظر خود کلیک کنید

آموزش پنیوماتیک آموزش نرم افزار Fluidsim آموزش ریخته گری با ProCast
آموزش کنترل صنعتی آموزش نرم افزار PDMS آموزش نرم افزار کامسول Comsol
آموزش شکل دادن فلزات آموزش نرم افزار Moldflow آموزش ماشین کاری با EdgeCAM
آموزش طراحی کنترل مقاوم آموزش Working Model آموزش پدیده انتقال در کامسول
آموزش حل معادلات دینامیکی آموزش نرم افزار LogoPress آموزش کنترل فعال با رویکرد فازی
آموزش تحلیل المان محدود آموزش‌های رایگان آموزش ریخته گری با ProCast